English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5704 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
galiot U کرجی باری یاماهی گیری هلندی
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
marinades U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinaded U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinading U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
marinade U اب نمک که سرکه وشراب وادویه بان زده وگوشت ماهی را دران می خوابانند
piscatology U فن ماهی گیری
halieutics U ماهی گیری
fishing vessel U کشتی ماهی گیری
fishingboat U قایق ماهی گیری
fish line U ریسمان ماهی گیری
fishing line U ریسمان ماهی گیری
fishing boat U کرجی ماهی گیری
grizzly king U مگس ماهی گیری
fosher boat U کرجی ماهی گیری
angle U قلاب ماهی گیری
halieutic U وابسته به ماهی گیری
ledger bait U طمعه ماهی گیری
creel U سبد ماهی گیری
creels U سبد ماهی گیری
trotline U نخ قلاب ماهی گیری
fyke U کیسه ماهی گیری
angles U قلاب ماهی گیری
gimp U نوعی ریسمان ماهی گیری
night line U ریسمان ماهی گیری شبانه
galliot U کرجی باری یا ماهی گیری
nets U تور ماهی گیری و امثال ان
common fishery U حق ماهی گیری درابهای عمومی
nett U تور ماهی گیری و امثال ان
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
common of fishery U حق ماهی گیری درابهای دیگر
seine U تور بزرگ ماهی گیری
net U تور ماهی گیری و امثال ان
gaff U قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری
gang hook U دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
kiddle U بند توردار برای ماهی گیری
purse seine U تور کیسهای برای ماهی گیری
venison U گوشت اهو شکارگوزن واهو
gig U نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
gigs U نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
free fishery U حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
long shoreman U گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
to souse a meat or fish U درترشی گذاشتن گوشت یاماهی
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
grains U نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
sinker U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
sinkers U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
taboo U ممنوع
prohibited U ممنوع
taboos U ممنوع
impermissible U ممنوع
in d. U ممنوع
barred U ممنوع
forbidden U ممنوع
disallowable U ممنوع
prohibbited U ممنوع
illicit U ممنوع
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
debarring U ممنوع کردن
prohibited goods U اشیاء ممنوع
prohibit U ممنوع کردن
prohibiting U ممنوع کردن
prohibits U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
no parking U توقف ممنوع
no waiting U توقف ممنوع
forbid U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
debars U ممنوع کردن
closed U ممنوع الورود
rule out U ممنوع ساختن
debar U ممنوع کردن
forbidden U ممنوع شده
prohibited U ممنوع شده
restrict U ممنوع کردن
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
restricting U ممنوع کردن
restricts U ممنوع کردن
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
forbidden zone U ناحیه ممنوع
forbidden band U نوار ممنوع
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
No camping U اردو زدن ممنوع
No camping U چادر زدن ممنوع
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
bar U بازداشتن ممنوع کردن
bars U بازداشتن ممنوع کردن
ban item U کالای ممنوع الورود
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
therein U دران
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
offing U دران نزدیکی ها
thereabout U دران حدود
therabout U دران حدود
slideway U راهی که دران سر
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
therewith U دران هنگام بدانوسیله
then U انگاه دران هنگام
it is not subject to review U دران روا نیست
nautch U که دران رقاص میرقصند
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
thereis not a p of truth init U ذرهای راستی دران نیست
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
polytonality U ایجاد چندلحن دران واحد
scrinium U لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
swimming bath U تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
flashpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
flashpoints U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashingpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
actinology U دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
dripping pan U فرفی که چکیده کباب دران میریزد
mainstream U مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
heath U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
slugfest U مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
heaths U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
vortex filament U خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
crematoriums U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
effective beaten zone U منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
crematorium U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
book message U نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
the room was seated for 00 U جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
clearinghouse U سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
turbulent flow U جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
oxyhydrogen blowpipe U بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
coulisse U ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
lyophobic U دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
he is a proficient that art U در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
ringthe bull U بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
polygram U طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
vasculum U کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
registering U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
indirect speech U گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
register U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
ready reckoner U کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
registers U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
tie in sales U حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
paranoia or noea U دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1Formation Process
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
3biotargeted
2high dimentional task solution space
3معنی کلمه retraction چیست؟
0نقد و نظر آزاد ولی دشنام و فحش ممنوع: دوستان عزیز بویژه عدالت خواهان جنبش روشنایی اولا خوشحالم که همه مردم حق و باطل را بخوبی تشخیص دادند و دوما خوشحالم که حداقل خوبان و بدان از هم تمیز شدند و دیگر هر
0وسیله اندازه گیری در مقیاس کوچک میباشد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com